سفر مجردی...

امشب رفتم خونه ی مامان بزرگم همراه آقای بابا...
از اونجایی که فشار پدر آقای بابا بالا رفته بود پدر جان یه سری خوراکی جهت دوپینگ آقای پدر بزرگ خرید منم رفتم دنبالش،بابام گفت چیزی نخری که بچه ها زیادن اونجا سرش دعوا میشه گفتم باشه یه دونه میخرم تو ماشین میزارم...رفتم حدود کلی چیز خریدم که شد 10 هزار تومن!
بابام گفت یه دونه خریدی دیگه؟؟؟
گفتم من کی گفتم یه دونه؟؟؟گفتم یه کیـــــــسه!
حالا خونه ی مامان بزرگ هیچ خبری نبود یعنی هیشکی نبود...زنگیدم عمه خانم بیاد که خسته بود از عمویی ها هم خبری نبود بعد فهمیدم عمو کوچیکه داره نقشه میکشه بره سفر...
وقتی اومد گفتم ها!!!مارکوپولو شدی هر هفته سفری...این دفعه کجا؟؟؟
گفت حضرت سلیمون!(همون جایی که من عاشق محیطشم)
تا شنیدم همچین غمباد گرفتم گفتم با کی؟؟؟
گفت با دوستان...جون پری اگه مجردی نبود می بردمت...
گفتم برو بابا...از تو نفعی به ما نمیرسه...زنم که گرفتی که دیگه هیچ همین قیافتم نمی بینیم!جون من اگه زن گرفتی تک تک موهاتو پرپر میکنم!(تهدیدو حال کنین)
میگه می خوای تو رو بگیرم؟؟؟زشتو!
بعد رفته یه تفنگ شکاری و منقل و سیخ و قلیون و پاسور و ویسکی برداشته داره ریلکس میبره تو ماشین...
بابام میگه کی رانندگی میکنه؟؟؟میگه من...بابام گفت ای بابا...تو الان کلت گرمه،گیجی،مثل آدمم که رانندگی نمیکنی!
همین الان 6 بار این بالشتی که زیر دست منه رو شوت کردی...
مامان بزرگم میگه چیزی جا نزاری که همش که میری یه چیزی جا میزاری...(هفته ی پیش چادر مسافرتی رو جا گذاشت)
منم کلی سفارش کشک و آلوچه و قارا دادم که بخره.
اصلا خوشم نمیاد من خودم عاشق مسافرت مجردیم ولی نمی تونم برم ولی اون هر هفته داره میره البته جدا از بحث سن همش موضوغ جنسیته که متاسفانه واسه من خیلی سخته...اینو درک میکنم...
تو این موارد همش همینه...
کاریشم نمیشه کرد!
راستی پری واقعا حسود نیست فقط گاهی اوقات زورش میگیره!

نظرات 6 + ارسال نظر
نگاره ! جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ق.ظ http://heragen.blogsky.com/

مجردی !!!! باور کن پسرها عاشق اینن که بفهمن تو مهمونی دخترونه چه خبره چندتا دخمل و پیدا کن ببر بیرون حال کنید ببین چقدر حسود پیدا میشه...البته اگر تا دوساعت دوام بیارید و دعوا نشه !!!!!!!!!! ول کن بابا همش جکهای بی ناموسی و عرق خوری و دری وری گفتنه...یه بار نخودی شدم رفتم از همه جام در اومد خوشی...البته اگر بشه اسمشو خوشی گذاشت بامداد خمار بدی داره...جون من بیخیال شو

یااااااااا
من عاشق همین راحتیشم!
دختر!؟؟؟؟
از نظر مادر بنده همه ی دوستای بنده خرابن که فقط ظاهرا درس خونن و منم نباید باهاشون بگردم

بهار جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:23 ق.ظ http://bahar90.blogsky.com

خوش به حال عموت.

بعله!

بهار جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ http://bahar90.blogsky.com

اپ کردم

احسان جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

غصه نخور پری خودم می برمت شابدالعظیم!

تو چقدر مهربونی همسرم!!!

atefeh جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.unsherli.blogfa.com

salam
hala dg ma az linke samimiha oomadim biroon?
ajab
too linket oonjaie ke too parantez neveshti haniye ro pak kon
bad bet migam dalilesho
faghat pak kon hatman

پاک کردم...

سارا شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ق.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

منم عاااااااااااااااااشق سفر مجردیم خیلی خوش میگذره
ایشالا توام یه روز میری عزیزززززززززززززم

میدونم!!!
ایشالا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد