78:

سفرنامه ابن بطوطه: 

" به قزوین که رسیدیم ، شب بود 

... 

بگذریم، 

خدا لعنتشان کند! "

نظرات 8 + ارسال نظر
کیانا یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

استغفرا...

لا اله الا الله...!

احسان یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

خدا لعنت کنه این قزوینی ها رو که به مردها هم رحم نمی کنن!!!!!!!!!!!!

پیداس زخم خورده ای از قزوینی ها!
آدمای گندین!

احمدرضا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ http://poshtakvaroo.mihanblog.com/

واااااای... من داشتم قبلش به یه چیز دیگه می خندیدم، با این دیگه منفجر شدم. ابن بطوطه عجب آدم شیرینی بوده!!!

آره دیگه شکرک زده!

احمدرضا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ق.ظ http://poshtakvaroo.mihanblog.com/

راستی من یه رگم قزوینیه!
گند هم خودتی...

یعنی چی؟؟؟
به تو که نگفتم به اونایی که مشکل دارن گفتم!
منم یه رگم رشتیه!

سارا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ق.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

یکی از دوستای ما چن سالی قزوین بوده حالا که اومده همه ازش دور میشن بهش میگن قزوینی
انگار لولو دیدن

خواهی رسوا نشوی همرنگ جماعت شو!

بهار دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://bahar90.blogsky.com

حالا چرا رفتی قزوین171

گفتم تابستونی یه سری هم به اونجا بزنیم...

نگاره ! دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ http://heragen.blogsky.com/

لامصبا یه قول قشنگی دارند میگن اگر پول هم از دستت بیوفته زمین بهتره از اینکه آبروت بریزه رو زمین !!!!!

حرف حق زدن!

امیر دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:10 ب.ظ http://skyman22.blogfa.com

من اومدم.بلاگت حرف نداره.....سعی کن جزییات سفرشو بزاری.میخوام بدونم چقد سختی کشیده تا از قزوین اومده بیرون

لینکم کن.یادت نره
بای تا های

برو از خودش بپرس!
باش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد