دیروز بعداز مدت ها تصمیم گرفتم برم خونه ی مادر بزرگم و حالا هم که همشون رفتن انزلی من نمیدونم واسه چی رفتم میشه گفت شاید واسه اینکه یه مدت تنها باشم و به هیچی فکر نکنم که یکی از دوستای دوران بچگیم و دیدم که همون موقع هم از من 4-5سال بزرگتر بود وقتی که من10 سالم بود. یادمه من از مامان و بابام خواهش میکردم که بزارن برم خونه ی مامان بزرگم که فقط با اون بازی کنم چون تقریبا سالی یه ماه میومدن اونجا آخه قطر زندگی میکردن و کار باباش تو بندر عباس بود و مادر بزرگش اینجا و خونشون رو به روی هم. وقتی دیدم دم در استاده بود کلی به ذهنم فشار آوردم که ببینم این کیه؟آخه قیافش خیلی آشنا بود...وقتی رسیدم به در خونشون یهو خالش اومد بیرون و داد زد پریـــــا...حالت چطوره؟؟؟خیلی وقته ندیدمت!
یهو گفت پریا؟؟؟این پریاس؟؟؟تا خالش منو معرفی کرد منم یافتم که این کیه!و بعله کاملا متوجه شدم...
وقتی که رفتم خونه کلی به خاطراتم باهاش خندیدم...خدایا من اینو چقدر اذیت کردم.به هر حال کودک بودیم و ساده...اما فکر نکنم من زیاد ساده بوده باشم.
فکر کنم همون تابستون عروسی دائیش بود و منو دائیمم رفته بودیم دائیمم بازی کردن با تمام بچه های کوچه رو بامن منع کرده بود و فقط اجازه داشتم با این و یکی دوتا دختر دیگه بازی کنم. عقد بود یا حنابندون درست یادم نیست منو اون باهم تویه اتاق نشسته بودیم چون اتاقه نسبت به جاهای دیگه خنک تر بود...یادم نیست بحث سر چی بود که بهم گفت پری یه بار دیگه حرف بزنی یکی میزنمت که پهن شی!میدونی که کمربند مشکی دارم... گفت چرت نگو من کمر بند مشکی ندارم اما همینجوری یکی میزنم تو صورتت جرات داری منو بزن و دویدم سمتش تا اومد پاشه یکی زدم تو صورتش یکیم با پام زدمش که دیگه بلند نشد منو بزنه همون موقع خالش اومد تو و گفت چه خبره؟؟؟من تا دیدم اوضاع خیته سریع شروع کردم به گریه کردن و رفتم پیشش و گقتم فروغ یه چیزی به اشکان بگو همش منو میزنه دستم کبود شد!
پسره هم همینطور مونده بود خالش هم کلی نصیحتش کرد که اذیتش نکن و از این حرفا و قتی خالش رفت اومد دنبالم و گفت پری آخر کتکه رو از من می خوری! گفتم برو بابا...تو رفتی خالتو صدا کردی...اما دیدی که من چطوری زدمت،واسه این لوس بازیت بدبلایی سرت میارم.خلاصه خالش اومدو مارو آشتی داد ولی من هنوز آشتی نکرده بودم میخواستم این پسره رو بشونم سر جاش که دیگه واسه من یکی کلاس نزاره...
اونجا یه زنی بود بدبخت عرب بود و بسیار بی کلاس...سبزه بود ولی پن کیک و کرم پودر سفید زده بود اونم فقط به صورتش!موهاشم زرد کرده بودو چشماشو سیاه...کلی بگم زشت شده بود اشکانم اومد گفت پری اون زنه رو میبینی؟؟؟عین داروکولاس!منم با این خندیدم و وقتی رفت رفتم همینو گذاشتم کف دست دختر همون زنه!وقتی دختره به مادرش گفت گفتم باور کنین من خیلی ناراحت شدم که اون همچین حرفی رو درمورد شما زده بهتر دیدم که بهتون بگم...
اونم رفت به بابای اشکان گفت که اون همچین حرفیو زده و باباشم دعواش کرد طوری که پسره وسط مهمونی زد زیر گریه!منم یه لحظه تا دیدم داره گریه میکنه دلم واسش سوخت و رفتم به عنوان صمیمی ترین دوستش دلداریش دادم...بیچاره بهم میگفت پریا تو ناراحت نباش! نمیدونست گندیه که خودم زدم...خلاصه باباش اشکانو سوار ماشین کرد و من دیگه ندیدمش تا فردا صبحش. وقتی دیدم خودش ناراحت نیست منم دیگه عذاب وجدان نداشتم گرچه از همون اولم نداشتم اون دختره هم دیگه مامانش نزاشت بیاد با ما بازی کنه منم که اصلا ککم نمیگزید همچین دوست بی خودیو از دست بدم اصلا ناراحت نبودم!
چه دورانی داشتم من...اما همیشه با این همه زرنگ بازیا از بقیه عقب می موندم نه از نظر روابط شایدم فقط به خودم تلقین میکردم.نمیدونم چرا؟؟؟!
پری من اول شدم بهم مدال نمیدی؟
مبارکه!
سلام حرف دلت را زیبا به قلم می اوری موفق باشی
همچنین!
من شما را لینک کردم
دست شما درد نکنه!
چرا زحمت کشیدی؟؟
چرا بیشتر ندادی؟؟؟
روانی...عاشق همین کاراتم
صفت دهن سرویس خوشمزه که میگن برازنده شما می باشد...است.
ببین گلم تو عقب نبودی متفاوت بودی کی بشه که بتونن بفهمند تو چی داری میگی...میخوامت تا آخر دنیا
خراب این کامنتاتم که تا میخونمشون شارژم فول میشه دختر!
واقعا واژه ی مناسبیه و کاملا درخور منه!
خجالت زده مون کردین...خوشحالم که درک میکنی...من جزو بدترین دوستای دنیا محسوب میشم...
پری گناه داشت بیچارش کردی
ولی چجوری تونستی پسری که چهار سال از خودت بزرگ تره رو بزنی

)
پری از این پستت یه درسی گرفتم همیشه فقط یه دوست مجازی برات میمونم
(ناراحت که نشدی از شوخیام پری خیلی دومست دارم
آره بابا!ولی اصلا پشیمون نشدم!
من خیلی قویم اونم5 سال ازم بزرگ تره...چون دخترم دلش نمیومد بزنتم اما من میزدمش!
چطور؟؟؟دوست داری دوست مجازی بمونی یا چون کلا دوست بدیم؟؟؟
نه بابا!
واسه چی ناراحت شم؟؟
پری تو نظرات پست قبلی من اول شدم بهم چی میدی؟


تو اذیت کردن تو خونته دختر
یادته دبستان چقدر من و با کارات میفرستادی دفتر؟
پری هروقت گوشیتو گرفتی بهم پیام بده منتظرتم
نامرد منم ببر جزء لینکـــــــــ های صمیمیـــــــــت
چی بدم؟؟؟
بعله!
خوب کاری میکردم!
باشه!
باشه!
اشکانه از همون بچه گی مرد بوده بخدا... آخه چقدر ایثار؟ چقدر فداکاری؟
با تو باید یه آدم تُخص گیر بیفته حالتو جا بیاره. بلکه خنثی بشین.
شما ها فقط از همدیگه طرفداری کنین!
هیشکی توانایی مقابله با منو نداره!وای به روزی که بایکی لج بشم...
چه بلایی بودی دختر
ولی دمت گرم با پسرا باید همین کارو کرد اصلنم دلت واسشون نسوزه
آره...
نه بدبخت گناه داشت!پسر بی آزاری بود ولی گاهی اوقات علیه من توطئه میکرد منم میشوندمش سرجاش!
نه دلم که نمی سوزه!
نه گفتم اگه نزدیک شم امکان کتک خوردنم زیاده
نه بابا من دخترا رو نمیزنم!
راستی اپ کردم خوش حال میشم بیای
میام!