نگاره همچین پستی رو گذاشت منم همچین هوسی شدم بنویسم که بازم اینم
مخصوص خودشه با درک بالاش فقط واسه نگاره!
من تولدم هیچ رازی نداره!
اصلا من تو زندگیم هیچ رازی ندارم!
مامانم متولد انزلیه بابام اهواز خودمم متولد رشتم اما همگی آبادان زندگی میکنیم.
مامانم معلمه و بابامم رئیس بانکه و استاد دانشگاه بانکداری
اهواز...خودمم که میشناسی!
منم6ماه بعد عروسی مامانم اینا در اوج هوشیاری بابا و مامانم درست شدم جدا از
هرگونه مستی و اضافه کاری...تو دوران حاملگی که مامانم کلی حالش بد بود و از
اونجایی که سالی که نکوست از بهارش پیداس گند از آب در اومدم!
در کل!توی ماه عسل مامانم اینا بودم وکلی عذاب دادم...اینم بگم که مامانم عاشق
دختر بود اما وقتی رفتن سونوگرافی گفتن پسره مامانم چندبار رفت اما هر دفعه گفتن
پسره اما موقع بدنیا اومدن دختر از آب درومدم...اینا همش به خاطر نذر و نیاز
مامانم بود وگر نه پسر میشدم...
همونطوری هم که میدونم موقع بچگیم بیش فعال بودم و
غیر قابل کنترل با اخلاقی کاملا پسرونه حتی شکل و قیافم چون میرفتم آرایشگاه
مردونه موهامو کوتاه میکردم...
گور بابای اون مدرسه و مهد کودکی که ما توش بودیم مهدکودکی که ندونه با بچه ی بیش
فعال چیکار کنه تا بشینه سر جاش بدرد لای جرز دیوار می خوره!
از اون موقع عادت داشتم که تمام دوستام پسر باشن...یعنی کلا دخترا باهام دوست
نمیشدن هرکیم میشناختتم الان ازم خاطره ی بد داره...از بس فوضول بودم...قیافمم کپی
عموم بود اما نمونه ی پسر اون5 سال ازم بزرگتره....خیلیم باهاش جورم!
بعد از من وقتی6 سالم بود عرشیا بدنیا اومد که بر عکس من خیلی آروم بود و مامانم
اینا جلوی همه هم میگن که ما بچه داشتنو فقط با عرشیا فهمیدیم...
با مامانم هم زیاد رابطه ی خوبی ندارم...مشکل از من نیست!مشکل از اونم نیست...مشکل
از هر دومونه!
مامان من خیلی جدی و خشک!اصلا راز نگه دار من نیست و هر چی بگم یا میزاره کف دست بابام
یا انگار آتو بگیره هی جلوم میگه و منم دیگه پشت دستمو داغ کردم که بهش چیزی
بگم...فکر کنم آخرین باریم که همدیگه رو بوسیدیم عید بود که اونم مجبوری بود!
خیلی بده که طرز فکر منو و خانوادم فرق میکنه...البته به این منظور نگیر...خانوادم
اونقدرام مقید نیستن!
منم مثل همه مشکل تو زندگیم زیاد هست اما طبق ویژگیام همشو پس گوش میندازم تا
سنگینیش اذیتم نکنه...
مامانمم خییییییلی سعی در کنترل من داره تو از چیزای کوچیک زود ناراحت میشی نگاره
سعی کن وقتی گیر میده میدونم سخته ها ولی جوابشو ندی...سعی کن به شوخی بحثو عوض
کنی...
پشت گوش انداختن مسائلم همیشه بد نیست.
من فقط سعی میکنم به خودم سخت نگیرم...همیشه در آخر کاریو میکنم که دوست دارم!
تو زندگیمم همونطور که خودت میدونی خیلی چیزارو تجربه کردم واسه همین میفهممت...من
از اینکه دورم شلوغ باشه اصلا خوشم نمیاد من عاشق تنهاییم چون همش دورم شلوغه
سلیقتو تو این مورد نمیدونم اما من وقتی خیلی ناراحتم میرم توی اتاقم نورگیر نداره
و منم عاشق جاهای تاریک و سردم...با یه موزیک و یه چیزی که بهت آرامش میده شاید یه پیک مشروب...
البته عزیزم بنده گاهی اوقات تز های چرت میدم!
صلاح مملکت خویش خسروان داند...!فقط نظرمو گفتم به عنوان یه دوست...
عالی بود
به نظرم تو دختر فوق العاده ای هستی پری
من که خیلی دوستت دارم
اخلاقتم خوبه
همه تو زندگیشون مشکل دارن
یکیشم من که خودتم میدونی
راستی پری گوشیتو گرفتی به خط قبلیم پیام بده
مرسی!
باش...الان میدم...
عزیزمی تو خوشمزه



راز از این بزرگتر که تغییر جنسیت دادی روانی
خیلی هم خانواده خوبی داری...
میدونستم تام بوی هستی شرارت از چشمات میباره
همین خوبه ولی من برعکس تو با پسر جماعت هیچوقت راحت نبودم همیشه دعوامون میشد اونم از نوع درگیری مسلحانه که کار به شمشیر کشی و سنگ پرت کردن و اینا میرسید با اجازت یه سر هم شیکوندم و همیشه آخرش مامانم میومد و یه پس گردنی روونم میکرد و از پشت یقه بلندم میکرد میبردم...میدونی تنبیه من چی بود ؟ آویزونم میکرد تو کمد لباسی در رو روم قفل میکرد
دعوا مرافه تو هر خونه ای هست از هر شکل و نوعش بساز گاهی لازمه...
نه من باز برعکس تو عاشق اینم دور و برم شلوغ باشه...انقدر شلوغ که نفهمم دارم با کی حرف میزنم
من راستش از تنهایی میترسم البته اگر فرزانه باشه هیچکس رو نمیخوام کنارم...
من یه اخلاق بدی که دارم بزرگترین مسائل رو راحت میبخشم و از کنارشون بیتفاوت میگذرم ولی یه سری نکته های خیلی کوچولو برام انقدر مهمه که گاهی به خودم میگم طفلی طرف مقابلم منظوری نداشت خودت بهتر میدونی من خط قرمز خیلی کمرنگی دارم و میذارم طرف مقابلم از مرزش بگذره و میشینم نگاش میکنم ببینم تا چه حد پیش میره...بعد خیلی اتفاقی بهش حمله ور میشم جوریکه سروته میشه...
بذار یه موضوعی رو روراست بگم تنها کسیکه کاملا میتونه تو هر مسئله زندگیم وارد بشه و سئوال کنه و من بسیار باحوصله جوابشو میدم فقط تویی چون تو یه درک خاصی داری که واسم تازگی داره...نا امیدم نکن واسم تکراری نشو خوب ؟ همیشه خودت باش الان رسما اعلام میکنم تورو به اندازه فرزانه دوست دارم فقط مدلش فرق میکنه
مرسی که انقدر بمن اهمیت میدی امیدوارم لایق این محبت ابدیت باشم عزیزم
آره...من به افتخار مامانم تغیر جنسیت دادم!

من برای اینکه اذیت نکنم منو با یه کش میبستن به یه سنگی چیزی البته وقتایی که میرفتیم بیرون بعد فقط اجازه داشتم در یه محدوده ی خاص حرکت کنم!
"من خط قرمز خیلی کمرنگی دارم و میذارم طرف مقابلم از مرزش بگذره و میشینم نگاش میکنم ببینم تا چه حد پیش میره...بعد خیلی اتفاقی بهش حمله ور میشم جوریکه سروته میشه..."
این رفتارو دقیقا منم دارم!
تو هم همینطور...من واسه تو یکی هیچ مرزی قائل نیستم.البته گرچه همیشه تو دوستی گند میزنم ولی سعی میکنم واسه تو تکراری نشمو حداقل تورو همیشه داشته باشم...
خواهش میکنم مطمئنم که لیاقتشو داری!