انصافا سفر خوبی بود
بغیر از جاهایی که بابام زهر مارم میکرد میشه گفت عالی بود!
البته مسافرت خانوادگیه دیگه و به نظرم بهترین لحظاتم زمانی بود که خودم تنهایی میرفتم
لب آب و اونجایی که جت اسکیا سوخت گیری میکنن مینشستمو پامو میزاشتم تو آب.
سیااااااااه شدم....برنز شدم و اصلا خوشم
نمیاد به نظرم اصلا برنز بهم نمیاد و چون همش عینک رو چشمم بود تمام دماغم سوغته
قهوه ای شده!
هواشم که گند بود تمام لباسام به تنم میچسبید دیگه روزای آخر فقط با شنل و دامن
بیرون میرفتم...البته عادی بود اونجا.
رفتیم دوچرخه سواری ومامانم که عشق دوچرخه سوارش شد و بابام رفت از یه سر پایینی
پایین و دنده هاشو سنگین کرد،عرشیا هی ترمز میگرفت تا برسه پایین...منم از دوچرخه
پیاده شدم و آوردمش پایین چون حوصله ی زخمی شدن نداشتم و اونوقت اعصابم خراب میشد
حالا مامان من به جای اینکه ترمزی بگیره یا دنده هارو سنگین کنه به جای ترمز دنده
هارو آزاده کرد و از سرپایینی که شیبش زیاد بود با آخرین سرعت رفت پایین!
ترسیده بود مدااااام جیغ میزد و اسم بابامو میورد عرشیا هم جو گرفته بودش هی داد
میزد مامان مامان منم در این مابین فقط به فکر خودم بودم که دیدم مامانم پرت شد تو
شمشادا!
حالام دستو پاش کبوده!
وقتی میگه پام درده نمیتونم راه بیام بهش میگم له!اونم تائید میکنه!
تو هواپیما هم عرشیا میترسید از ارتفاع هر دفعه که هواپیما تکون میخورد و میترسید
بهش میگفتم الان میرم با خلبان صحبت میکنم یکم سقوط کنه بخندیم!اونم گریه میکرد...
جدیدا...
دوباره همون موضوع
قدیمی شروع شد!
میدونی عین چیه؟؟؟
الهام واسه من یه باتلاق درست کرد منم مسخره پریدم توش و مدام دستو پا میزنم
میدونم که میرم پایین بیشتر در صورتی که هم خودم راحت میتونم بیرون بیام هم کلی
دست دورو برمه که بگیرم...با اینکه میدونم آخرش مرگه اما همینطور ادامه میدم!
خیلی مسخره سا!
بازم دایی این الهام جان ما smsدادو گفت اگه بازم
بیام خاستگاریت بابات چه شرطی میزاره؟؟؟
حالا این دایی همیشه مهربون که نمیدونم این حس علاقه مندیش بعد 28سال سن به من از
کجاش پیدا شده این سوالو از من میپرسه!
اول که جدی بهش گفتم نمیدونم!
بعد به شوخی گفتم حتما میگه حق طلاق با من باشه!
به جای اینکه برگرده بگه حالا کی قراره طلاق بگیره میگه نــــــــــــــــه!ما
عربا همچین رسمی نداریم!من قبول نمیکنم!
میخواستم بگم به درک که گفت داداش من یه زن فارس گرفت فقط سکه زدن!
من گفتم ولی من شمش دوست دارم!
گفت ولی من دوست ندارم!
بهش گفتم عادت میکنی!
این مسائل در موقعیتیه که:
1*من مطمئنم مامانم نمیزاره
این بیاد که با بابام حرف بزنه!(مامان نژاد پرست!)
2*من اصلا عربی بلد نیستم!
3*5تا خواهر شوهر فولاد زره خواهم داره که حسودن و بردراشونم مطیع اونا!
4*سطح سوادی که بابام واسه دامادش میخوادو اون نداره!
5*فارسیم که بلد نیست!
6*اگه برم اونجا و به اصطلاح مقیم کویت بشم باید تیپ و قیافمو کاملا عوض کنم...نوع
برخورد صمیمی مو عوض کنم...روزه که جای خود نمازم تو مسجد میخونم!
7*احتمالش خیلی بالاس که روم زن بگیره(اما خودش میگه من تا الان زن نگرفتم اگه
بخوام ترو بگیرم اولی و آخری)
8*تا یه چیزی بگم سریع عصبانی میشه...یعنی همش باید ازش تعریف کنم!
9*من از بچه بدم میاد و اون بچه زیاد میخواد اونم بدو عروسی!
10*زن چاق دوست داره و منم لاغرم!
تنها موقعیت خوبی که داره پولشه و منم مطمئنا به خاطر پولش نمیخوامش...به خدا انکشم نکردما!
پریا نوشت:نمیدونم چمه!مطمئنا که این شوهرم نمیشه...نه الان و نه هیچ وقت دیگه!
برای مامانت چه خاطره ی بدی شد
دیوونس هر کی زن این بشه بخوای شوهر کنیم درست حسابی شوهر کن تازه اون برات شرط گذاشت بجای اینکه تو برای اون شرط بذاری
زن این نشیا
معلومه که نمیشم!
اوووو حالا حالاها شوهر نمیکنم...
بی خیال بابا
همین عربه از سرتم زیـــــــــــــــاده












































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































تو مطمئنا با این اخلاق خوبت جزو بهترین ها هستی!
پررو!
بهش بگو شرط من اینه اول برو چندتا زن بگیر خوب بچه هم درست کن نماز روزهات رو هم از حفظ بخون جای منم بخون خوب سرشون داد بزن کتک بزن فحششون بده...بعد تازه بیا خواستگاریم که بهت جواب رد بدم...الان قد سگم نیستی حتی حیف جواب که به تو بدم...اینو بگو
چشـــــــــــــــم!
مطمئنا این بدردش میخوره!