بهترین هدیه ی تولدم!

باز هم تنهام...
فقط توئی که حرفامو میشنوی!

دوست دارم،اینو حس میکنم اما اگه شرایط بد باشه ازت میگذرم!
گفتی بین بد و بدتر،بدترو انتخاب نکنم!
گفتی فکر احمقانه ی ازدواجو از سرم بکنم بیرون،چون دردی از دردامو دوا نمیکنه!

میخوام
ولی میترسم...عقایدم باهات فرق میکنه از زمین تا آسمون اما خودتم میدونی که بیشتر از خودت درکت میکنم

اما تو...
خودتو نمیتونی بزاری جای من...
من دخترم...سکوت...تنها راه منه!
من حق مخالفت ندارم!
آره

ترسوام!
گریه...کار همیشمه،اما کسی نمیدونه،هیشکی نمیفهمه.چون به قول تو تودارم،ساکتم ترسوام مهربونم!

خدایا چه ویژگیایی،تا حالا بهش فکر نکرده بودم!
من بازیگر خوبیم!
تو اوج غصه و گریه بابام میگه بازم لوس بازی در آورد!
مامانم زیرآبمو میزنه!
عاطفه بهم میگه آروم باش!
امیر میگه حقتو بگیر!

حق؟؟؟
کدوم حق؟
سرنوشت من اینه!
اول و آخرشم همونیه که میترسی انجامش بدم!

آخ...دلم به درد میاد!

مامان؟؟؟
مامان من؟؟
چرا مثل یه مادر رفتار نمیکنی؟؟؟
چرا لذت میبری وقتی من اشک میریزم؟؟
چرا در اتاقو میبندی که صدای هق هق گریمو نشنوی؟
مگه چه گناهی کردم؟؟

بابا؟
بابایی؟
راستش...اصلا بهم حس بدی دست نداد وقتی گفتی طناب دار هم مجانیه!
چون اولین بار بود که مامانم گفت هیس بهش نگو!
میترسی؟؟؟!
باشه...من بازم خفه میشم!

چاره ای ندارم نمیتونم.
لعنت به این زندگیم که فقط ظاهرش خوبه!
من؟من کیم؟؟

نظرات 11 + ارسال نظر
یه دخترسیگاری یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:14 ب.ظ

مامان منم گاهی اینجوری میشه و من دلم میشکنه..می فهممت.

شاید بفهمی!

H.k یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ http://www.cubeme.blogsky.com

اخیرا که یادداشتهات را می خوانم یک رگه تلخی بدی درش مشهوده...
خاستم بگم اینهارو می بینم و خب بی تفاوت نیستم...

mahsa یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:16 ب.ظ

بمیرم الهی.
تروخدا خودتو بیشتراز این ناراحت نکن
عزیزم...

مگه ناراحتی سودیم داره؟؟؟
مگه دردیو دوا میکنه؟؟؟

mahsa یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ

خب چون هیچ سودی نداره منم میگم نباش دیگه.من که ش.هر کردمو بچم تا چند ماه دیگه بدنیامیاد با مامانمم دعوا میکنم.
انگار دعوا کردن با مامانا مث نماز و روزه واجبه.
ناراحت نباش عزیزم

یه دخترسیگاری یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ب.ظ

شاید؟میفهمم بابا

[ بدون نام ] یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ http://alireza-2010.blogfa.com

تولدت مبارک پ پ جون
از طرف علیرضا جون

یه دخترسیگاری دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:55 ق.ظ

هوی پریا تنها تو کوچه نریا.کجایی پ؟شماها یکی یکی غیب میشید؟

ای بابا!
هستم که!

یه دخترسیگاری دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ب.ظ http://tatal.blogsky.com

با تشکر از پریای عزیز.

خواهش میشه!

دنی دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ http://sacik.blogfa.com

ای بابا میدونم دوسم داری که اونم البته وظیفته تولدتم مبارککککک باشه ۱۲۰ که زیاده ولی ایشالا حالا حالا ها باشی

کی گفته دوست دارم؟؟؟
حالا بزار تصمیممو بگیرم ببینم تا کی خوبه زنده باشم!

نگاره ! چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ http://heragen.blogsky.com

تولدت مبارک عزیزم...تخم جن من نبودم تو باید متولد میشدی ؟ معذرت میخوام که دیر بود ولی کلی ماچ واست گذاشتم کنار خیس تازه دوتا لیس جانانه هم طلب من
خوب تازه شدی 18 ساله...نه بالای 18 سال
18+ شدی رفت !!! چه سکسی

مرسی!
من وقتی بابام هم نبود متولد شدم!
جایت خالی!
بنی بشری تولدمو تبریک نگفت!
اون که بماند!

باران دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://lover-mb.blogfa.com

نمیخوام هیچی بگم.همین کافیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد