الان تقریبا یک ماهه نرفتم استخر،از کارو زندگیمم افتادم.چند روز دیگه هم مدرسه شروع میشه...گور باباش!
دیروز رفتم از عکاسی عکسمو بگیرم،شماره ی عکسو که دادم میگه کامپیوتر قاط زده مگه اینکه عکسو بدی دونه دونه تو اون همه عکس بگرده دنبالش!
عکسمو دادم حالا رفتم بگیرمش میبینم همچین عکسمو مونتاژ کرده لبامو سرخ کرده که خودم موندم!در کل بردمش مدرسه!
از اون طرف باید واسه تمدید کارت بسیجم میرفتم چادر سرم کردم و یه عینک که تقریبا نصف صورتمو می پوشوند...حالا نمیدونم من جاسوس دارم...تو راه به گوشیم زنگ زده
اون-پری دیدمت داری میری مدرسه!
من-ها!تو از کجا دیدی؟؟!!
اون-داشتم با ماشین رد میشدم دیدمت.
من-الان بابام هم منو میدید نمیشناخت...
اون-مهم نیست...میام پیشت...بای
من-لعنتی!
خلاصه بعد تموم کردن کارم رفتم ببینمش...با اون عینک مسخرش،وقتی میبینمش یاد جومونگ میوفتم!
از اونجاییم که قراره یک شنبه برم مدرسه بازم جو گرفتم فیس بوکو فعلا بستم قراره نیم بازم پاک کنم اما چون تازه ورژنشو بردم بالا دلم نمیاد...یه نمونه ازش گذاشتم تو کامپیوتر که اگه دوباره هوسشو کردم دوباره بنصبم!
و فقط میمونه اینجا!!!!
میدونم که نمیرم...وعده وعید الکی هم نمیدم که بعد بزنم زیرش...اما کاملا محسوسه که حس نوشتن ندارم...شاید هفته ای یه بار بیام از CLO6 واستون بتعریفم هوا عوض شه!
داریم در خونمونم عوض میکنیم فعلا بی درِِ در به دریم!
بنایی هم داریم بابام هم میخواد یکی از درختامو بزنه اما با مخالفت صریح من و خاله خانم مواجه شد و فعلا منصرفه!
اه...چقدر زر زدم!
فعلا بای
سلام. متاسفانه کامنتت مواجه شد با پایان وبلاگ من!
خدا حافظ!
ببخشید واقعا! آخه کسی نمیومد!
ای بابا!
مدرسه گیر نداد بگه این چه عکسیه چرا لبات قرمزه؟
پری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!تو بسیجی هستی
الان خونتون در نداره که خو.نتون به روی عموم بازه
نه اصلا نگاشم نکرد!
سر گروه بسیج حلقه های معرفتیم...اما منو که میشناسی!فقط واسه امتیازش واسه دانشگاه توشم!
نه که در نداره...در داره،وقتی بنایی داریم در نداریم!
دختر تو شوهر داری؟؟؟؟مگه همسن من نیستی؟؟؟

ولی حتما" شیراز بیا مطمئن باش بهت خوش می گذره...
هه بسیجی هم که هستی...من 3 ساله هی تِز میدم که بسیج عضو شم اما هنوز عضو نشدم
چطور شناختت؟؟معلومه باهوشه ها...شایدم از درخونتون دنبالت بوده...
آخی در نداره خونتون...عیب نداره درست میشه...
هم سنتم شوهرم ندارم اما همسر صدام میکنن!

اصلا به قیافم نمیاد بسیجی باشما!
نه بابا باهوش...گوسفند فقط ادعاش میشه!نه در خونمونو بلد نیست!
وای که از بنایی چقد متنفرممممممممم
ینی اسمشو میشنوم هااااااا چشام سیاه میشه
منــــــــــــــــــم!
نمی شد بمونم. یه اتفاق بدی افتاده برام! یعنی همون وداع!
خیلی هم سخت بود.برای همین دیگه رمق کاری ندارم.
صبح که پا می شم تاااا شب جلو کامپیوتر آهنگ می سازم. بعدم می خوابم!
دلم به همین صدا ها خوشه!
ایمیلمم دادم خلاصه سوالی چیزی داشتی بپرس راجع به همین موسیقی و اینا.
چشم
خوبی عجقم ؟
امیدوارم روزهای پرتلاطمت زودتر تموم بشه فاطی کماندوی خودم...بیا منو بگیر بحد کافی جرم دارم که یه شبه بشی سرهنگ
نه بابا
تو سروری آجیم!
این وب جدیدمه...
سلام.خوفی؟!!!خجالت بکش.بسیجی؟!!!!!!!!!
خودم میام پایگاهتو اتیش میزنم همه مدارکت بسوزن
سلام
خوبم
بابا فقط اسما بسیجیم!
نه!!!!
شاید منم توپایگاه باشم اونوقت میمیرما!
بسیجی
قاتل...
می دونی که اگه در زمان حکومت ژنرال آلنده بر شیلی به دنیا می آمدی چی کارت می کردند؟!
قطعا تیر باران...
من غلط کردم!
سلام دوست عزیزم وب قشنگو شادی داری ایشالله همیشه شاد باشی به منم سر بزن مرسی
ایشششش تو هم بسیجی ای؟

ها!
وبلاگتون جالبه